
بار دیگر نشستم و برنامهی دو هفتهی آینده را نوشتم. خدای من! خسته شدم! من هر بار فقط برنامه مینویسم و نهتنها نمیتوانم اجرا کنم بلکه نتیجهای را که انتظار دارم کسب نمیکنم. شروع به نوشتن کردم: ساعت ۷ تا ۱۰ زیست، ساعت ۱۰ تا ۱۲ شیمی، ۱۲ تا 13 ناهار. خسته شدم! چهقدر این برنامهها را بنویسم ولی نتوانم آن را اجرا بکنم؟ بار دیگر روز آزمون فرا میرسد و یک بار دیگر ترازی که با هدفگذاریام فاصله دارد! باید به فکر یک تغییر اساسی باشم. این بار دیگر نمیخواهم برای درس خواندن ساعت تعیین کنم. دیگر نمینویسم. از ساعت ۷ تا ۱۰ میخواهم فلان کار را انجام بدهم. از این به بعد میخواهم برای هر روز مبحث تعیین کنم. با این کار حتی اگر ساعتهای مشخصی را هم از دست بدهم باقی روز تلاشم را دو برابر میکنم تا بتوانم ساعت ازدسترفته را جبران کنم، نه اینکه کل روز دائم فکرم مشغول ساعات از دست رفته باشد.
از فردای آن روز بار دیگر خواب ماندم و ساعت ۹ بیدار شدم. باورم نمیشد. یک بار دیگر چند ساعت را از دست داده بودم ولی دیگر مثل قبل نیست. باقی روز را تلاش بیشتری میکنم تا آن را جبران کنم. باورتان نمیشود در طول چند ماه با همین روش توانستم پیشرفت زیادی بکنم. من دیگر برای لحظه لحظهی خودم برنامهریزی نمیکنم؛ زیرا میدانم که زندگی جای اتفاقات تصادفی است؛ پس نمیتوان برای هر ساعت برنامهنویسی کرد. در حالی که باید برای هر روز و برای طولانیمدت برنامهی مبحثی مشخص کنم؛ یعنی بنویسم که هر روز قرار است مثلاً فلان فصل زیست را بخوانم و چهقدر تست شیمی بزنم. با این کار حتی اگر قسمتی از روز را هم از دست بدهم تلاش مضاعف میکنم تا بتوانم باقیماندهی روز جبران کنم تا از برنامه عقب نیفتم.
منبع: kanoon.ir